مست شد نقاش تا آن چشم جادو از صائب تبریزی غزل 2753

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

مست شد نقاش تا آن چشم جادو را کشید

1 مست شد نقاش تا آن چشم جادو را کشید طاقتش شد طاق تا آن طاق ابرو را کشید

2 خامه مانی کز او آب طراوت می چکید موی آتش دیده شدتا آن گل رو را کشید

3 خامه مو در کفش سر رشته زنار شد نقش پردازی که زلف کافر او را کشید

4 دیگر از بار خجالت سرو سر بالا نکرد تا مصور بر ورق آن قد دلجو را کشید

5 رشته عمرش به آب زندگی پیوسته شد خامه مویی که آن لعل سخنگو را کشید

6 دست و پا گم می کند از شوخی تمثال او آن که صد ره بی کمند و دام آهو را کشید

7 حیرتی چون حیرت آیینه گر افتد به دست می توان صائب شبیه چهره او را کشید

عکس نوشته
کامنت
comment