-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حسن بی پروا ز شور عندلیبان فارغ است غنچه این باغ، دل خوردن نمی داند که چیست
2 ریخت خون کوهکن را تیشه از دهشت به خاک شیرخوار آداب می خوردن نمی داند که چیست
3 ناقصان آسوده اند از غم که ماه ناتمام تا نگردد بدر، دل خوردن نمی داند که چیست
4 این جواب آن که می گوید نظیری در غزل هر که دل را باخت دل بردن نمی داند که چیست
5 داغ عمر رفته افسردن نمی داند که چیست آتش این کاروان مردن نمی داند که چیست
6 شعله را اشک کباب از سوختن مانع نشد آتش سوزان نمک خوردن نمی داند که چیست
7 خار نتواند گرفتن دامن ریگ روان رهنورد شوق، افسردن نمی داند که چیست
8 اهل صورت از خزان بی دماغی فارغند غنچه تصویر، پژمردن نمی داند که چیست
9 گشت ذوق وعده سد راه جست و جو مرا دست و پا گم کرده، پی بردن نمی داند که چیست
10 کشته تیغ شهادت در دو عالم زنده است محو آب زندگی، مردن نمی داند که چیست