- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به دلهای فگار آن لعل روشن گوهر آویزد که اخگر بر کباب تر به آسانی درآویزد
2 در آن دریا که دست از جان خود شستن بود ساحل زهی غافل که از موج خطر در لنگر آویزد
3 رگ جانم زغیرت موی آتش دیده می گردد اگر پروانه ای را شعله در بال و پر آویزد
4 ندارد جز گرفتاری ثمر آمیزش خوبان گره در کارش افتد رشته چون در گوهر آویزد
5 ز آتش هر که را نور بصیرت می شود حاصل چوخار رهگذر هردم به دامانی درآویزد
6 مگر از خط به فکر ما سیه روزان فتد حسنش که چون آیینه شد تاریک در خاکستر آویزد
7 ندارد صرفه ای کشتی گرفتن با زبردستان بود در خاک دایم هر که با گردون در آویزد
8 به تردستی زبان کوتاه کن صائب خسیسان را که خار تر به دامن راهرو را کمتر آویزد