گو مکن سایه کسی بر سر دیوانه از صائب تبریزی غزل 6286

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

گو مکن سایه کسی بر سر دیوانه من

1 گو مکن سایه کسی بر سر دیوانه من پرده چشم غزال است سیه خانه من

2 گرد هستی نشسته است به کاشانه من می رود سیل سبکبار ز ویرانه من

3 برق جایی که ز خرمن به تغافل گذرد به چه امید برآید ز زمین دانه من؟

4 بحر را موج به زنجیر اقامت نکشد چه کند سلسله با شورش دیوانه من؟

5 گر چه این میکده از خون جگر لبریزست باده ای نیست به اندازه پیمانه من

6 هر زبانی که ازو زهر ملامت ریزد سایه بید بود بر سر دیوانه من

7 می کشد دامن رعنایی فانوس به خاک شمع در حسرت خاکستر پروانه من

8 دیده شیر چراغ سر بالین من است پرده چشم غزال است سیه خانه من

9 فارغ از دردسر هستی ناقص گردد هر که مالد به جبین صندل بتخانه من

10 صائب از حوصله هوش برآید فریاد چون برآید ز جگر ناله مستانه من

عکس نوشته
کامنت
comment