- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز چهره حال دل زار من عیان باشد که از شکستن دل رنگ ترجمان باشد
2 ز عمر رفته مراآه حسرت است نصیب که گرد لازم دنبال کاروان باشد
3 ز عمر چشم اقامت مدار با قد خم مبند دل خدنگی که در کمان باشد
4 لبم ز شکوه خونین نمیشود رنگین دهان زخم مرا تیغ اگر زبان باشد
5 امین مخزن گوهر کنند بی سخنش چو ماهی آن که درین بحر بی زبان باشد
6 به هر کجا که نشینم خجل ز جای خودم نظر به پایه من صدرآستان باشد
7 ز کیسه تو کند خرج هر که محتاج است کلید گنج تو در دست سایلان باشد
8 بغیر خط که ز لعل لب تو سر زده است که دیده آتش یاقوت را دخان باشد
9 دمی که صرف به ذکر خدا شود صائب هزار بار به از عمر جاودان باشد