1 ز زیر تیغ تغافل شکیب من جان برد مرا به رنجش بیجا ز جای نتوان برد
2 ز بوی پیرهن مصر بی دماغ شود صبا که راه به آن غنچه گریبان برد
3 من آن زمان ز دل چاک چاک شستم دست که شانه راه به آن زلف عنبرافشان برد
4 ز مور خط تو در حیرتم که از لب تو چگونه چاشنی خنده های پنهان برد
5 اگر چه خامه ام آتش به زیر پا دارد حدیث شوق به پایان نیارد آسان برد
6 فغان که غنچه مشکل گشای دل امروز مرا برای نسیمی به صد گلستان برد
7 لب تو زیر خط سبز چون نهان گردید؟ چگونه مورچه ای خاتم سلیمان برد؟
8 به جای طوطی شکرشکن، که جز صائب ز هند بخت سیه جانب صفاهان برد؟