-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز جوش عشق شود با قوام، شیره جانها ز عقل پا به رکاب سفر شوند روانها
2 چرا ز عشق تو پیرانهسر جوان نشوم من؟ که شد ز قد خدنگ تو راست، پشت کمانها
3 مکن اعانت بدگوهران ز سادهدلیها که رو سیاه شد از قرب تیغ، سنگ فسانها
4 دل فسرده ندارد خبر ز داغ محبت تنور سرد بود فارغ از گرفتن نانها
5 بر آن گروه مسلم بود گذشتگی از خود که همچو (موج) به دریا سپردهاند عنانها
6 به حرف و صوت ز لب برمدار مهر خموشی که ریخته است بسی خون خلق، تیغ زبانها
7 خط امان بود آزادگی ز آفت دوران که سرو رنگ نبازد ز آه سرد خزانها
8 گران شوند سبکها ز خلق تنگ به خاطر سبک شوند ز میزان حسن خلق، گرانها
9 عجب که چرخ فراموشکار محو نماید چنین که فکر تو صائب شده است ورد زبانها