- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از روی درد هر که ز دل آه می کشد بی چشم زخم یوسفی از چاه می کشد
2 بی آه گرم نیست دل دردمند عشق شمعی که روشن است مدام آه می کشد
3 در زلف دود شعله حصاری نمی شود بیهوده ابر پرده در آن ماه می کشد
4 شمع که دیده است سرانجام خامشی گردن در انتظار سحرگاه می کشد
5 بردوش خلق بار بود زندگانیش هر کس که بار خلق به اکراه می کشد
6 تا روی آتشین تو در بزم دیده است پیوسته شمع جای نفس آه می کشد
7 شوخی که رم ز دیدن پنهان من کند با مدعی جناغ به دلخواه می کشد
8 افتاده جذبه طمع زرد روبلند این کهربا ز کاهکشان کاه می کشد
9 از اشتیاق چهره چون آفتاب توست نیلی که آه من به رخ ماه می کشد