1 از عشق یار نوخط دل زود می گشاید فصل بهاراز دل زنگار می زداید
2 حسن برهنه رویان بر یک قرار باشد هر روز خط کمالی بر حسن می فزاید
3 از یار چارابرو سخت است دل گرفتن کشتی ز چار موجه کمتر به ساحل آید
4 هر کس فکند خود راافکند عالمی را هر کس به خود برآید با عالمی برآید
5 عشق است بی تکلف حسن است لاابالی تا با که خوش بر آید تا از کجا نماید
6 آیینه دار عشقند ذرات هر دو عالم این آفتاب جانسوز تا از کجا برآید
7 گلهای بوستانی بر هم نهند دیوان دیوان خویش صائب در هر کجا گشاید