- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از باده چون کند عرق آلود ماه را در چشم آفتاب بسوزد نگاه را
2 کارم به یوسفی است که از جلوه های شوخ در رقص گردباد فکنده است چاه را
3 بر صفحه عذار تو، از نقطه های خال کرده است کلک صنع نشان بوسه گاه را
4 طومار ناامیدی ما ناگشودنی است پیچیده ایم در گره اشک، آه را
5 عشق است غمگسار دل ناتوان ما برق است شمع بر سر بالین گیاه را
6 امید رحمت است عنان تاب، ورنه هست آه ندامتی که بسوزد گناه را
7 چون سبزه از گرانی ما ماند زیر سنگ شوقی که ساخت شهپر دیوار، کاه را
8 با دیده ندیده عاشق چها کند رویی کز آفتاب دو دل کرده ماه را
9 چون خاک می کنند به سر آهوان چین در روزگار زلف تو مشک سیاه را
10 هر غنچه ای که هست درین باغ و بوستان دارد ازو شکستن طرف کلاه را
11 صائب همان ز دوری ره شکوه می کنیم خوابیده کرد غفلت ما گر چه راه را