-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب تا مگر آید به چشم خلق رنگین آفتاب
2 از بهشت روشنایی روزنی واکرده است در دل هر ذره از مژگان زرین آفتاب
3 تا مگر روی ترا ز آیینه بیند پیشتر می جهد هر صبحدم از خواب شیرین آفتاب
4 دامن فکر بلند آسان نمی آید به دست زرد شد تا مطلعی را کرد رنگین آفتاب
5 ترک خواب صبح کن صائب که در خون شفق روی می شوید به خون از خواب شیرین آفتاب