- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از لبش آنها که خود را در شراب افکنده اند خویش را از آب حیوان در سراب افکنده اند
2 تا گل رخسار شبنم خیز او را دیده اند عندلیبان مهر گل را بر گلاب افکنده اند
3 سر به معشوق حقیقی می کشد عشق مجاز زین سرپل تشنگان خود را در آب افکنده اند
4 خاکسارانی که راه عشق را طی کرده اند آسمانها را مکرر در رکاب افکنده اند
5 قطره هایی کز سرانجام فسردن آگهند از صدف خود را در آغوش سحاب افکنده اند
6 جز ره باریک دل در دامن دشت وجود تا نظر جولان کند دام سراب افکنده اند
7 هوشیاران می رمند از چشم شیر حادثات میکشان صدره بر این آتش کباب افکنده اند
8 ساده لوحانی که دل بر قصر دولت بسته اند دست خود چون موج بر دوش حباب افکنده اند
9 چون نخیزد شور محشر صائب از گفتارشان؟ اهل معنی کم نمک در چشم خواب افکنده اند؟