1 از حسن غریب تو جهان صبح وطن شد این شوره زمین از گل روی تو چمن شد
2 کامت شکرین باد که هر رخنه ای از دل شیرین ز شکر خند تو چون کنج دهن شد
3 بوی خوش آهوی تو بردشت گذرکرد داغ جگر لاله ستان ناف ختن شد
4 خاری که کشیدم ز قدم راهروان را چون شمع درین بادیه خضر ره من شد
5 برصومعه افتاد ز چشم تو نگاهی صد زاهد پیمانه شکن توبه شکن شد
6 ریحان که رخ گلشن ازو تازه وتر بود از تازگی خط تو تقویم کهن شد
7 در نشأه سردرگم جان را نبردم هرچند که در جام من این باده کهن شد
8 هرقطره که در پرده شب ریخت ز چشمم چون شبنم گل آینه روی چمن شد
9 فریاد که یعقوب نظر بسته ما را پیراهن یوسف دوم بیت حزن شد
10 عمری است که در بوته فکرست گدازان صائب عجبی نیست اگر پاک سخن شد
دیدگاهها **