1 ازبس که شد زلعل تو با آب و تاب حرف شوید غبار عقل زدل چون شراب حرف
2 غیر ازدهان تنگ سخن آفرین تو درنقطه کس ندیده نهان یک کتاب حرف
3 هر حرفی ازدهان تو پیچیده نامه ای است از بس خورد زتنگی جا هیچ وتاب حرف
4 شادابی لب تو از آن است کز حجاب درلعل آتشین تو می گردد آب حرف
5 گر هوش کوتهی نکند می توان شنید ازچشمهای شوخ تودر عین خواب حرف
6 در خوبی تو نیست کسی راسخن،ولی دارد خط عذار تو باآفتاب حرف
7 در خامشان شراب سرایت نمی کند مستی دهد زیاده ز جام شراب حرف
8 صائب ره صواب خموشی است یکقلم ورنه بود میان خطا وصواب حرف