1 هر گروهی به دلیل دگر آویخته اند بوشناسان به نسیم سحر آویخته اند
2 بهر فردوس گروهی که ز دنیا گذرند از هوایی به هوای دگر آویخته اند
3 رگ خامی رسن گردن منصور شده است میوه پخته کجا از شجر آویخته اند؟
4 پرده بردار که چون ابر پریشان گردد هر حجابی که ز پیش نظر آویخته اند
5 تا به آن موی میان کس نتواند ره برد زلف مشکین ترا تا کمر آویخته اند
6 چشم شوخ تو به عیب دگران مشغول است ورنه صد آینه در رهگذر آویخته اند
7 غافلند از دل پر آبله خود صائب ساده لوحان که به عقد گهر آویخته اند