جام خالی غوطه در خُم بی‌محابا از صائب تبریزی غزل 2500

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

جام خالی غوطه در خُم بی‌محابا می‌زند

1 جام خالی غوطه در خُم بی‌محابا می‌زند ابر چون بی‌آب شد بر قلب دریا می‌زند

2 در زوال خویش چون خورشید می‌سوزد نفس مهر خود از نامجویان هرکه بالا می‌زند

3 می‌کند طی راه چندین‌ساله را در یک قدم راه‌پیمایی که پشت پا به دنیا می‌زند

4 چون خروس بی‌محل بر تیغ می‌مالد گلو هرکه در بزم بزرگان حرف بی‌جا می‌زند

5 در دل شیرین به زور دست نتوان جای کرد تیشه بی‌جا کوهکن بر سنگ خارا می‌زند

6 باخت سر زلف ایاز از سرکشی با خسروان دل‌سِیَهْ بر دولت خود عاقبت پا می‌زند

7 بی‌قراری در حریم وصل عاشق را به جاست موج، پیچ و تاب در آغوش دریا می‌زند

8 هرکه بردارد به دوش از بردباری بار خلق سینه چون کشتی به دریا بی‌محابا می‌زند

9 سوخت مجنون مرا سودا و عشق سنگدل همچنان بر آتشم دامان صحرا می‌زند

10 می‌کند ضبط نفس در زیر آب زندگی صائب از تیغ شهادت هرکه سر وامی‌زند

عکس نوشته
کامنت
comment