- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کم نسازد جام می زنگ دل افگار را داس صیقل ندرود این سبزه زنگار را
2 در میان دارد دل تنگ مرا سرگشتگی بر سر این نقطه جولان است این پرگار را
3 دردسر خواهی کشیدن از هجوم بلبلان جلوه گاه گل مکن آن گوشه دستار را
4 در دیار ما که کفر و دین ز یک سر رشته اند سبحه در آغوش گیرد رشته زنار را
5 از نظر بازی به مژگان سخن پرداز او آنچنان گشتم که می فهمم زبان مار را!
6 کار خامان می توان از پخته گویی ساختن گرمی آتش کند کوته، زبان خار را
7 به که طفل اشک خود را رخصت بازی دهم چند دارم در گره این اختر سیار را
8 بر حریفان چون گوارا نیست صائب طرز تو به که بفرستی به ایران نسخه اشعار را