1 شکفتگی نشود سبز در چمن بی تو به اشک شمع زند غوطه انجمن بی تو
2 عنان برق و نسیم خزان و سیل بهار نرفته اند ز دست آنچنان که من بی تو
3 ز شبنم و چمن بود تازه رو چون گل شده است برگ خزان دیده ای چمن بی تو
4 بگیر پرده ز رخسار لاله زار و ببین که کاسه کاسه خون می خورد چمن بی تو
5 گل حضور وطن بوده است دیدن دوست حضور دل به سفر رفت از وطن بی تو
6 ز ما توقع پیغام و نامه بی خبری است گره فتاده به سررشته سخن بی تو
7 به چشم شبنم این بوستان گل افتاده است ز بس گریسته در عرصه چمن بی تو
8 به می گریختم از هجر تلخ، ازین غافل که داغ تازه کند باده کهن بی تو
9 جدا ز آینه طوطی سخن نمی گوید چگونه صائب انشا کند سخن بی تو؟
دیدگاهها **