-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مکن بی بهره یارب از قبول دل بیانم را به زهر چشم خوبان آب ده تیغ زبانم را
2 تهیدستی ندارد برگریز نیستی در پی نگه دار از شبیخون بهاران گلستانم را
3 چو طوطی لوح تعلیمم ده از آیینه رخساران مکن چون پسته سبز از خامشی تیغ زبانم را
4 ز خاک آستانت رو به هر جانب که می آرم سر زلف گرهگیر تو می پیچد عنانم را
5 من آن رنگین نوا مرغم که در هر گلشنی باشم ز دست یکدگر گلها ربایند آشیانم را
6 تو با این ناز تا در خلوت آغوش می آیی تپیدن می کند از مغز خالی استخوانم را
7 (ثبات پا کرم کردی، عزیمت هم کرامت کن گران کردی رکابم را، سبک گردان عنانم را)
8 (سبکروحی چو باد صبح در گلشن نمی آید که ریزد در قدم چون برگ گل صائب بیانم را (کذا))