- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می کند پامال، تن آخر دل آسوده را می شود دامن کفن این پای خواب آلوده را
2 جز پشیمانی ندارد حاصلی طول امل چند پیمایی مکرر این ره پیموده را؟
3 آن که دارد آرزوی راه بی پایان عشق کاش می دید این دل و دست و قدم فرسوده را
4 می کشد در حلقه فرمان به اندک فرصتی گوشمال آسمان، گوش سخن نشنوده را
5 از دل شب می کند در یوزه روز سیاه دید تا ماه تمام آن روی مشک اندوده را
6 دل چو غافل شد ز حق، فرمان پذیر تن شود می برد هر جا که خواهد اسب، خواب آلوده را
7 کی برابر می کنم صائب به ماه و آفتاب؟ چهره بر آستان خاکساری سوده را