- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟ درین محیط پر از خون چو نوح لنگر کن
2 نه ای عزیزتر از آفتاب عالمتاب ز سنگ بالش و از خاک تیره بستر کن
3 به همت از سر گردون کلاه اوج ربای سری چو شعله برون زین بلندمجمر کن
4 ز حرف سرد صبا روی را مکش درهم ز کینه صاف دل خود چو آب گوهر کن
5 ز عمر خضر اثر خیر پایدارترست ز آب صلح به آیینه چون سکندر کن
6 حدیث تلخ ز بادام اگر نمی شنوی به بند خانه نی صبر همچو شکر کن
7 سزای توست حباب آستین فشانی موج ترا که گفت سر از بحر بیکران برکن؟
8 مکن به عارض گل شوخ چشمی ای شبنم حذر ز تیغ جهانسوز مهر انور کن
9 ز خاک دشت ختن را به نکهتی بردار دماغ سوخته مشک را معنبر کن
10 زبان شعله به تشریف عشق کوتاه است قیاس این سخن از آذر و سمندر کن
11 درین غزل نظر از خواجه یافتی صائب به روح حافظ شیراز می به ساغر کن