- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست این سیل، بلنگر ز گرانباری دلهاست
2 هر حلقه ای از زلف تو، چون حلقه ماتم از نوحه و از گریه و از زاری دلهاست
3 بی جلوه انجم، دل شب پرده خواب است فیض شب آن زلف ز بیداری دلهاست
4 از شورش جانهاست پریشانی آن زلف بیماری چشمش ز پرستاری دلهاست
5 از جلوه او، کیست ز دل دست نشوید؟ خار و خس این سیل، عنانداری دلهاست
6 مشکل که کند گوش، امان نامه خط را خال تو که مشغول جگرخواری دلهاست
7 تا دل نشود بیخبر، آسوده نگردد مستی عرق صحت بیماری دلهاست
8 صائب دو جهان سوزد اگر روی نماید آن نور که در پرده زنگاری دلهاست