-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشد از دل غبار از شیشه و پیمانه برخیزد مگر ابری زبحر گریه مستانه برخیزد
2 کند معشوق را بی دست و پا بیتابی عاشق بلرزد شمع بر خود چون زجا پروانه برخیزد
3 ندارد این چنین خاک مرادی عالم امکان نشیند گرد اگر برتربتم دیوانه برخیزد
4 به تنگ آمد معلم آنچنان از شوخی طفلان که هر ساعت به تقریبی زمکتب خانه برخیزد
5 که را داریم ما افتادگان جز گرد ویرانی؟ که پیش پای سیل از جا سبکروحانه برخیزد
6 اگر ابر بهاران گردد آه گریه آلودم به جای سبزه فریاد از دل هر دانه برخیزد
7 من آن روز از جنون خود تسلی می شوم صائب که از جوش شرابم سقف این میخانه برخیزد