-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 چو شبنم آن که درین بوستان سحرخیزست مدام ساغرش از صاف عیش لبریزست
2 به خال گوشه ابروی او مبین گستاخ که چون ستاره دنباله دار خونریزست
3 فغان که نرگس بیمار خوبرویان را شکستن دل ما چون شکست پرهیزست
4 همیشه در دل فرهاد می کند جولان چه شد که دامن شیرین به دست پرویزست
5 زمان حسن قدیم ترا که می داند؟ که آسمان یکی از سبزه های نوخیزست
6 ز آتش نفس گرم ما خطر دارد چو خار، محتسب شهر اگر چه سر تیزست
7 ز آسمان کهنسال دلخراش ترست اگر چه سبزه رخسار یار، نوخیزست
8 ز سنگ، چشمه خون می کند روان صائب ز بس که درد دل من سرایت آمیزست