- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو تار چنگ، فلک چون نمی نواخت مرا به حیرتم که چرا این قدر گداخت مرا
2 اگر چه سوز محبت ز من اثر نگذاشت به بوی سوختگی می توان شناخت مرا
3 چرا به آتش هجران حواله باید کرد؟ چو می توان به نگاهی کباب ساخت مرا
4 اگر چه نقش حریفان شش و ز من یک بود رهین طالع خویشم که کم نباخت مرا
5 کباب داغ جنونم، که این ستاره شوخ ز آفتاب قیامت خجل نساخت مرا
6 درین ستمکده آن شمع تیره روزم من که انتظار نسیم سحر گداخت مرا
7 شکست هر که مرا، در شکست خود کوشید ز خویش گرد برآورد هر که تاخت مرا
8 چو ماه مصر عزیز جهان نمی گشتم اگر تپانچه اخوان نمی نواخت مرا
9 کنم چگونه ادا شکر بی وجودی را؟ که از شکنجه هستی خلاص ساخت مرا
10 مرا چو رشته به مکتوب می توان پیچید ز بس که دوری آن سنگدل گداخت مرا
11 نه یار و دوست شناسم نه خویش را صائب که آشنایی او کرد ناشناخت مرا