- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چسان در بر کشم گستاخ چون پیراهن اندامش؟ که رنگ ازبوسه خورشید می بازد لب بامش
2 چه آگاهی ز حال ما خمار آلودگان دارد؟ می آشامی که خالی برنمی گردد زلب جامش
3 نهالی راکز او امید من چشم ثمر دارد زبان مار می سازد نگه را، تلخ بادامش
4 تمنای رهایی دارم از زلف گرهگیری که از دلبستگی باد صبا شد عقده دامش
5 چه گویم شکر این نعمت که آن بدخو نمی داند که من از بوسه و پیغام خرسندم به دشنامش
6 کیم من تانگردم خاک راه انتظار او؟ که برآتش نشاند پختگان راوعده خامش
7 که دارد یادصائب این چنین آیینه رخساری؟ که پیراهن شود بال پری ازلطف اندامش