-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 نهال شمع ز سبزی ازان برومندست که دایم از پر پروانه برگ پیوندست
2 شده است مرکز پرگار آهوان مجنون اسیر عشق به هر جا رود نظربندست
3 چرا به تیغ شهادت نمی نهد گردن؟ به آب زندگی آن کس که آرزومندست
4 بشوی نقش خودی را که دیده خودبین به آبگینه ز آب حیات خرسندست
5 گشاد قفل دل زنگ بسته عاشق به یک اشاره ابروی یار در بندست
6 چو سکه دل به زر و سیم کم عیار مبند که همچو برگ خزان دیده سست پیوندست
7 به خوردن دل خود باش قانع از روزی که نان خلق گلوگیرتر ز سوگندست
8 دهن به خنده مکن باز همچو بی مغزان که پر ز خون، دهن پسته از شکرخندست
9 کلام هیچ مدانان به مردم همه دان هزار پله گرانتر ز کوه الوندست
10 به کام طفل مزاجان سنگدل صائب شکستن دل ما چون شکستن قندست