1 جگری سوخته چون لاله ایمن دارم چون نسوزم، که سر داغ به دامن دارم
2 غوطه در زنگ زد از سیر چمن آینه ام چشم امید به خاکستر گلخن دارم
3 من که هر آبله ام مرکز سرگردانی است به که چون غنچه گل، پای به دامن دارم
4 تشنه چشمه خورشید بود شبنم من چشم ازین خانه دربسته به روزن دارم
5 لاغری صید زبون از زره داودی است چشم بد دور ازین جامه که برتن دارم
6 صائب از شعله آواز که چشمش مرساد منت گرمی هنگامه به گلشن دارم