1 جان بیمغزان به خاک تیره واصل میشود کاروان کف بیابان مرگ ساحل میشود
2 میشود تن، روح تنپرور به اندک فرصتی قطره ناصاف آخر مهره گل میشود
3 جسم هر کس را فلک چون رشته پیچ و تاب داد عاقبت شیرازه جمعیت دل میشود
4 جامه فتح است آگاهی درین وحشتسرا غوطه در خون میزند صیدی که غافل میشود
5 زیر با منت از بدخویی خلقم که موج واصل دریا ز دست رد ساحل میشود
6 دوستی با ناتوانان مایه روشندلی است موم چون با رشته سازد شمع محفل میشود
7 شبنم از روشن روانی محو شد در آفتاب هرکه صائب صاف گردد زود واصل میشود