-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوشا دردی که از چشم بداندیشان نهان باشد خوشا چاکی که چون خرما به جیب استخوان باشد
2 همیشه کاروان را گرد از دنبال می آید مرا گرد کسادی پیش پیش کاروان باشد
3 دلش از شکوه من چون چراغ طور می سوزد چرا کس در شکایت اینقدر آتش زبان باشد؟
4 حصار خویش کردم سخت جانی را، ندانستم که شمشیر قضا را جان سخت من فسان باشد
5 به یک تقصیر سهل از مردم آگاه می رنجم نظر پوشیدن از بیدار دل خواب گران باشد
6 تراوش می کند این نکته از بیهوشی مجنون که سنگ کودکان دیوانه را رطل گران باشد
7 خزان از دور می بوسد زمین و باز می گردد در آن گلشن که بلبل صائب آتش زبان باشد