چون دهد چشم ترم اشک به از صائب تبریزی غزل 6300

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

چون دهد چشم ترم اشک به دامان بیرون

1 چون دهد چشم ترم اشک به دامان بیرون ز آستین بحر کند پنجه مرجان بیرون

2 بر لب ساغر ازان بوسه سیراب زنند که نیارد سخن از مجلس مستان بیرون

3 هر کجا رفت همان چشم به دنبالش بود سرمه زان روز که آمد ز صفاهان بیرون

4 خاک غربت بود آیینه ارباب سخن طوطی آن به که رود از شکرستان بیرون

5 گل شرم است، که هر فصل بهاران آید لاله افکنده سر از خاک شهیدان بیرون

6 چشم زنجیر غریبانه چرا خون نگریست؟ یوسف آن روز که می رفت ز زندان بیرون

7 (کاروان خط اگر بنده نوازی نکند که دل ما کشد از چاه زنخدان بیرون؟)

8 (به جز از من که تردد نکنم از پی رزق نیست شیری که نیاید ز نیستان بیرون)

9 به درشتی نتوان برد ز دل غم صائب نتوان کرد ز دل خار به پیکان بیرون

عکس نوشته
کامنت
comment