- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون پسته زبان در دهنم زنگ برآورد آخر گل خاموشی من این ثمر آورد
2 در پای خزان ریخت گل و لاله این باغ رنگی که به رخساره به خون جگر آورد
3 در کام تو زهر از کجی توست وگرنه هر کس که چونی راست شد اینجا شکر آورد
4 ما بیخبران طالع مکتوب نداریم ورنه که ازان آیه رحمت خبرآورد
5 فریاد که با طوطی ما سخت طرف شد هر جغد که امروز سر بیضه برآورد
6 قانع به زبونی مشو از نفس که اینجا گردن کسی افراخت که خصم سرآورد
7 معراج وصال تو نه اندازه ما بود این مور به اقبال شکر بال برآورد
8 معراج وصال تو نه اندازه ما بود این مور به اقبال شکر بال برآورد
9 صد شکر که ننشست ز پا همت صائب تا درد غریبی به وطن از سفر آورد