-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون نیست پای آن که ز عالم بدر زنم دستی به دل گذارم و دستی به سر زنم
2 گر می زنم به هم کف افسوس دور نیست بال و پرس نمانده که بر یکدگر زنم
3 اکنون که تیغ من سپر و تیر شد کمان دستی مگر به ترکش آه سحر زنم
4 ای سرو خوش خرام ز پیش نظر مرا چندان مرو که دامن جان بر کم زنم
5 از گریه شمرده من شد جهان خراب ای وای اگر به آبله ها نیشتر زنم
6 در زیر چرخ سعی به جایی نمی رسد در تنگنای بیضه چه بیهوده پر زنم؟
7 از چشم بد چکیده الماس می شود از گریه مشت آبی اگر بر جگر زنم
8 هر چند طوطیم، علف تیغ می شوم از هر کجا چو سبزه بیگانه سر زنم
9 صائب هزار نیش ز هر خار می خورم در راه عشق گامی اگر بیخبر زنم