-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شد گلستان خارخار من به من گو نپردازد بهار من به من
2 من غمش را غمگسار خود کنم گر نسازد غمگسار من به من
3 چشم آن دارم که نگذارد ز لطف چشم پرکار تو کار من به من
4 سخت می ترسم که آن بیدادگر واگذارد اختیار من به من
5 می کند چون بوی گل در جیب گل سرکشی ها در کنار من به من
6 سبز شد در آتش سوزان سپند رحم کن ای نوبهار من به من
7 کس به من در ضعف نتواند رسید می کند سبقت غبار من به من
8 گرد من بر آسمان خواهد رسید می رسد گر شهسوار من به من
9 شد غبار من فلک سیر و هنوز کار دارد روزگار من به من
10 ناز شبنم می کند بر برگ گل دیده شب زنده دار من به من
11 آه سرد و رنگ زردی مانده است صائب از باغ و بهار من به من