شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا از صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا

1 شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا این کباب تر به خون دل شد از اخگر جدا

2 نقش هستی را به آسانی ز دل نتوان زدود بی گداز از سکه هیهات است گردد زر جدا

3 آگه است از حال زخم من جدا از تیغ او با دهان خشک شد هر کس که از کوثر جدا

4 کار هر بی ظرف نبود دل ز جان برداشتن زان لب میگون به تلخی می شود ساغر جدا

5 گر درآمیزد به گلها بوی آن گل‌پیرهن من به چشم بسته می سازم ز یکدیگر جدا

6 در گذر از قرب شاهان عمر اگر خواهی، که خضر یافت عمر جاودان تا شد ز اسکندر جدا

7 بی سرشک تلخ، افتاد از نظر مژگان مرا رشته می گردد سبک چون گردد از گوهر جدا

8 چون نسوزد خواب در چشمم، که شبهای فراق اخگری در پیرهن دارم ز هر اختر جدا

9 نیست چون صائب قراری نقش را بر روی آب چون خیال او نمی گردد ز چشم تر جدا؟

عکس نوشته