- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به دور لعل تو یاقوت از آب و رنگ افتاد ز چشم جوهریان چون سفال و سنگ افتاد
2 دگر به قبله اسلام کج نگاه کند نگاه هرکه بر آن صورت فرنگ افتاد
3 ز تنگ عیشی من خرده بینی آگاه است که چون شرار به بند گران سنگ افتاد
4 شکست رنگ کند کار شیشه با دلها حذر کنید ز حسنی که نیمرنگ افتاد
5 زبان عرض تجمل به یکدیگر پیچید که راه قافله بر دیده های تنگ افتاد
6 برهنه در دهن تیغ بارها رفتم که نبض فکر، مرا چون قلم به چنگ افتاد
7 به سرکشان جهان است جنگ من دایم به تیغ کوه مرا کار چون پلنگ افتاد
8 ز شوق، سنگ نشان بال و پر برون آورد به وادیی که مرا پای سعی لنگ افتاد
9 شکسته دل من کی درست خواهد شد؟ که مومیایی من سخت تر ز سنگ افتاد
10 همان ز چشم غزالان حصاریم صائب اگرچه دامن صحرا مرا به چنگ افتاد