- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عارف به اختیار خود از سر گذشته است این رشته ناگسسته ز گوهر گذشته است
2 از ترکتاز حادثه، صحرای سینه ام کشتی است بی حصار که لشکر گذشته است
3 گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال از جویبار ساقی کوثر گذشته است
4 یک دل به جان رساند من دردمند را از بار دل چها به صنوبر گذشته است
5 فریاد می کند خط و خالت که کلک صنع بر صفحه رخ تو مکرر گذشته است
6 دل با صفا ز علم و هنر صلح کرده است آیینه من از سر جوهر گذشته است
7 آسوده باش ای فلک از انتقام ما کاین شیر از شکاری لاغر گذشته است
8 فرداست استخوان تنش توتیا شده است بر روی خاک هر که بلنگر گذشته است
9 تکرار را به طوطی نوحرف داده است صائب ز گفتگوی مکرر گذشته است