-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شد جدا از زخم من آن خنجر سیراب سبز چون بماند ازروانی، زود گردد آب سبز
2 آب بی یاران مخور کز خجلت تنها خوری خضر نتواند شدن درحلقه احباب سبز
3 گوشوار از شرم آن صبح بنا گوش آب شد شمع نتواند شد از خجلت درین مهتاب سبز
4 نیست امید رهایی زین سپهر آبگون کشتی ما می شود آخر درین گرداب سبز
5 شست از دل آرزوی عمر جاویدان مرا تاشد از استادگی درجوی خضر این آب سبز
6 هر قدر کز دیده افشاندم سرشک لاله گون تخم مهر من نشد در سینه احباب سبز
7 پیش او طاعت ندارد آبرویی، ورنه شد از سرشکم دانه تسبیح در محراب سبز
8 ازدم سرد خزان صائب نگردد زرد رو بخت هر کس شد چو مینا از شراب ناب سبز