1 چشمی که نظرباز به آن طاق دو ابروست دایم دو دل از عشق چو شاهین ترازوست
2 بی نرگس گویا، به سخن لب نگشاییم ما را طرف حرف همین چشم سخنگوست
3 بس خون که کند در دل مرغان چمن زاد این حسن خداداد که با آن گل خودروست
4 در پرده بینایی من نقش دویی نیست هر داغ پلنگم به نظر دیده آهوست
5 تا غنچه نگردیم دل ما نگشاید در خلوت ما رطل گران کاسه زانوست
6 در روز به مجلس مطلب دختر رز را صحبت به شب انداز، که صحبت گل شب بوست
7 صائب چه خیال است که از سینه کند یاد؟ هر دل که گرفتار در آن حلقه گیسوست