ما گرچه در بلندی فطرت از صائب تبریزی غزل 5865

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

ما گرچه در بلندی فطرت یگانه‌ایم

1 ما گرچه در بلندی فطرت یگانه‌ایم صد پله خاکسارتر از آستانه‌ایم

2 دیدیم اگرچه سنگ در او بارها گداخت ما غافل از گداز درین شیشه خانه‌ایم

3 در گلشنی که خرمن گل می‌رود به باد در فکر جمع خار و خس آشیانه‌ایم

4 از ما مپرس حاصل مرگ و حیات را در زندگی به خواب و به مردن فسانه‌ایم

5 چون صبح زیر خیمه دلگیر آسمان در آرزوی یک نفس بی‌غمانه‌ایم

6 چون زلف هرکه را که فتد کار در گره با دست خشک عقده گشا همچو شانه‌ایم

7 دایم کمان چرخ بود در کمین ما در خاکدان دهر همانا نشانه‌ایم

8 آنجاست آدمی که دلش سیر می‌کند ما در میان خلق همان بر کرانه‌ایم

9 ما را زبان شکوه ز بیداد یار نیست هرچند آتشیم ولی بی‌زبانه‌ایم

10 گر تو گل همیشه بهاری زمانه را ما بلبل همیشه بهار زمانه‌ایم

11 در محفلی که روی تو عرض صفا دهد سرگشته‌تر ز طوطی آیینه خانه‌ایم

12 صائب گرفته‌ایم کناری ز مردمان آسوده از کشاکش اهل زمانه‌ایم

عکس نوشته
کامنت
comment