- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما گرچه در بلندی فطرت یگانهایم صد پله خاکسارتر از آستانهایم
2 دیدیم اگرچه سنگ در او بارها گداخت ما غافل از گداز درین شیشه خانهایم
3 در گلشنی که خرمن گل میرود به باد در فکر جمع خار و خس آشیانهایم
4 از ما مپرس حاصل مرگ و حیات را در زندگی به خواب و به مردن فسانهایم
5 چون صبح زیر خیمه دلگیر آسمان در آرزوی یک نفس بیغمانهایم
6 چون زلف هرکه را که فتد کار در گره با دست خشک عقده گشا همچو شانهایم
7 دایم کمان چرخ بود در کمین ما در خاکدان دهر همانا نشانهایم
8 آنجاست آدمی که دلش سیر میکند ما در میان خلق همان بر کرانهایم
9 ما را زبان شکوه ز بیداد یار نیست هرچند آتشیم ولی بیزبانهایم
10 گر تو گل همیشه بهاری زمانه را ما بلبل همیشه بهار زمانهایم
11 در محفلی که روی تو عرض صفا دهد سرگشتهتر ز طوطی آیینه خانهایم
12 صائب گرفتهایم کناری ز مردمان آسوده از کشاکش اهل زمانهایم