گر چه از دریا به ظاهر چون از صائب تبریزی غزل 5279

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

گر چه از دریا به ظاهر چون گهر بگسسته‌ام

1 گر چه از دریا به ظاهر چون گهر بگسسته‌ام از ره پنهان به آن روشن‌روان پیوسته‌ام

2 در سرانجام جهان از بی‌دماغی‌های من می‌توان دانست دل بر جای دیگر بسته‌ام

3 چون شود مانع مرا از سیر زنجیر جنون من که از بند فرنگ عقل بیرون جسته‌ام

4 آشنا جویان عالم خویش را گم کرده‌اند فارغم از آشنایان تا به خود پیوسته‌ام

5 در شکست کشتی من موج خونخواری شده است هر لب نانی که بر خوان فلک بشکسته‌ام

6 گرچه عالم منتظم از فکر باریک من است در نظر بی‌قدرتر از رشتهٔ گلدسته‌ام

7 بگذرانم چون سلام آشنایی را ز خود از دهان شیر پندارم مسلم جسته‌ام

8 می‌شمارد عشق صائب از تن‌آسانان مرا گرچه از درد طلب هرگز ز پا ننشسته‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر