اگر چه در چمن روزگار خار از صائب تبریزی غزل 5729

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

اگر چه در چمن روزگار خار و خسم

1 اگر چه در چمن روزگار خار و خسم چو لاله داغ بود گل ز گرمی نفسم

2 درین ریاض من آن بلبلم که می آید صدای خنده گل از شکستن قفسم

3 به جرم هرزه درایی مرا ز باغ مران که آرمیده تر از بوی گل بود نفسم

4 چنان گزیده مرا آستین فشانی خلق که التفات به شکر نمی کند مگسم

5 بغیر سایه مرا نیست زان شکار دگر که من از طول امل سالهاست در مرسم

6 ز من عزیزتری نیست ملک خواری را اگر چه در نظر اعتبار هیچ کسم

7 اگر چه رفته ام از تنگنای چرخ برون همان ز تنگی جا تنگ می شود نفسم

8 دو اربعین بسر آمد ز زندگانی من هنوز در خم گردون شراب نیمرسم

9 مکن از مردم بالغ نظر حساب مرا که با سفیدی مو شیر خواره هوسم

10 روم به خواب چو افسانه از ترانه خویش اگر چه باعث بیداری هزار کسم

11 ز حد خویش به مستی نمی روم بیرون درین حظیره در بسته ایمن از عسسم

12 چه حاجت است به بند دگر مرا صائب که من ز لاغری خود همیشه در قفسم

عکس نوشته
کامنت
comment