گل سرخ، روزی ز گرما از پروین اعتصامی قطعه 130
1. گل سرخ، روزی ز گرما فسرد
فروزنده خورشید، رنگش ببرد
1. گل سرخ، روزی ز گرما فسرد
فروزنده خورشید، رنگش ببرد
1. در باغ، وقت صبح چنین گفت گل به خار
کز خویش، هیچ نایدت ای زشت روی عار
1. صبحدم، تازه گلی خودبین گفت
کاز چه خاک سیهم در پهلوست
1. گلی، خندید در باغی سحرگاه
که کس را نیست چون من عمر کوتاه
1. گفت گرگی با سگی، دور از رمه
که سگان خویشند با گرگان، همه
1. نهاد کودک خردی بسر، ز گل تاجی
بخنده گفت، شهان را چنین کلاهی نیست
1. دزد عیاری، بفکر دستبرد
گاه ره میزد، گهی ره میسپرد
1. آن نشنیدید که یک قطره اشک
صبحدم از چشم یتیمی چکید
1. شنیدستم که اندر معدنی تنگ
سخن گفتند با هم، گوهر و سنگ
1. مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل
1. با مرغکان خویش، چنین گفت ماکیان
کای کودکان خرد، گه کارکردن است
1. یکی مرغ زیرک، ز کوتاه بامی
نظر کرد روزی، بگسترده دامی