1 داشت عیسی خری کبود به رنگ که نرفتی دو روز یک فرسنگ
2 من شنیدم که در شبان دراز با وجود چنان حضور و نماز
3 برد یکشب ز رحمت آن بیخواب خر خود را دویست بار به آب
4 هر پیی کش ببرد آب نخورد چشم عیسی ز رحم خواب نکرد
1 آه ازین واعظان منبر کوب! شرمشان نیست خود ز منبر و چوب
2 روی وعظی که در پریشانیست عین شوخی و محض نادانیست
3 بر سر منبر و مقاوم رسول نتوان رفتن از طریق فضول
4 آن تواند قدم نهاد آنجا که نیارد ز عشوه یاد آنجا
1 ای که گشتی بد آن قدر خرسند که کسی خواندت به دانشمند
2 گرد بدعت مگرد و گرد فضول میکن آنچت خدای گفت و رسول
3 قول روشن چو هست و نص جلی پی رخصت چه گردی؟ ای زحلی
4 در حیل دفتر و کتاب که ساخت؟ یا به تزویر فصل و باب که ساخت؟
1 واعظی وصف حوریان میکرد شرح حسن عمل بیان میکرد
2 که: بهر مرد بیست حور دهند جای در باغ و در قصور دهند
3 زنکی پیر از آن میان برخاست که: همی پرسمت حدیثی راست
4 هیچ در خلد حور نر باشد؟ گفت: بنشین که آنقدر باشد
1 پیش ازین مردمی چنین بودست رسم اهل فتوت این بودست
2 وین دم از هر دو خود نشانی نیست نامشان بر سر زبانی نیست
3 هر کجا خاینیست دام انداز بند مکری بگستراند باز
4 بر نشیند، که: صاحبم،بر صدر امردی چند گرد او چون به در
1 پسری را پدر سلاح آموخت هم کمربست و هم کلاهش دوخت
2 چون پسر شد به زور پنجه دلیر هوس بیشه کرد و کشتن شیر
3 نوجوان هم چو سرو بستانی رفت یکروز در نیستانی
4 ماده شیری بدیدش از ناگاه حمله کرد و گرفت به روی راه
1 زن به چشم تو گر چه خوب شود زشت باشد چو خانه روب شود
2 زن مستور شمع خانه بود زن شوخ آفت زمانه بود
3 پارسا مرد را سر افرازد زن ناپارسا بر اندازد
4 چون تهی کرد سفره و کوزه دست یازد به چادر و موزه
1 خنک آن پیشه کار حاجتمند به کم و بیش ازین جهان خرسند
2 گشته قانع به رزق و روزی خویش دست در کار کرده، سر در پیش
3 کرده بر عجز خویشتن اقرار بر قصور گذشته استغفار
4 به دل از یاد حق نباشد دور حاضرش داند از هدایت و نور
1 زن خود را به سنگ زد مردش شد دوان، پیش قاضی آوردش
2 حال خود گفت و مرد شد حاضر گشت قاضی میانشان ناظر
3 زن چو دعوی گزار شد با شوی گوشهٔ چادرش برفت از روی
4 خواجه حسن و جمال او را دید عشوهٔ قیل و قال او را دید
1 پسری با پدر به زاری گفت که: مرا یار شو به همسر و جفت
2 گفت: بابا، زنا کن و زن نه پند گیر از خلایق، از من نه
3 در زنا گر بگیردت عسسی بهلد، کو گرفت چون تو بسی
4 زن بخواهی، ترا رها نکند ور تو بگذاریش چها نکند؟