14 اثر از جام جم اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جام جم اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار اوحدی مراغه‌ای / جام جم اوحدی مراغه‌ای

جام جم اوحدی مراغه‌ای

1 داشت عیسی خری کبود به رنگ که نرفتی دو روز یک فرسنگ

2 من شنیدم که در شبان دراز با وجود چنان حضور و نماز

3 برد یکشب ز رحمت آن بیخواب خر خود را دویست بار به آب

4 هر پیی کش ببرد آب نخورد چشم عیسی ز رحم خواب نکرد

1 آه ازین واعظان منبر کوب! شرمشان نیست خود ز منبر و چوب

2 روی وعظی که در پریشانیست عین شوخی و محض نادانیست

3 بر سر منبر و مقاوم رسول نتوان رفتن از طریق فضول

4 آن تواند قدم نهاد آنجا که نیارد ز عشوه یاد آنجا

1 ای که گشتی بد آن قدر خرسند که کسی خواندت به دانشمند

2 گرد بدعت مگرد و گرد فضول میکن آنچت خدای گفت و رسول

3 قول روشن چو هست و نص جلی پی رخصت چه گردی؟ ای زحلی

4 در حیل دفتر و کتاب که ساخت؟ یا به تزویر فصل و باب که ساخت؟

1 واعظی وصف حوریان میکرد شرح حسن عمل بیان میکرد

2 که: بهر مرد بیست حور دهند جای در باغ و در قصور دهند

3 زنکی پیر از آن میان برخاست که: همی پرسمت حدیثی راست

4 هیچ در خلد حور نر باشد؟ گفت: بنشین که آنقدر باشد

1 پیش ازین مردمی چنین بودست رسم اهل فتوت این بودست

2 وین دم از هر دو خود نشانی نیست نامشان بر سر زبانی نیست

3 هر کجا خاینیست دام انداز بند مکری بگستراند باز

4 بر نشیند، که: صاحبم،بر صدر امردی چند گرد او چون به در

1 پسری را پدر سلاح آموخت هم کمربست و هم کلاهش دوخت

2 چون پسر شد به زور پنجه دلیر هوس بیشه کرد و کشتن شیر

3 نوجوان هم چو سرو بستانی رفت یکروز در نیستانی

4 ماده شیری بدیدش از ناگاه حمله کرد و گرفت به روی راه

1 زن به چشم تو گر چه خوب شود زشت باشد چو خانه روب شود

2 زن مستور شمع خانه بود زن شوخ آفت زمانه بود

3 پارسا مرد را سر افرازد زن ناپارسا بر اندازد

4 چون تهی کرد سفره و کوزه دست یازد به چادر و موزه

1 خنک آن پیشه کار حاجتمند به کم و بیش ازین جهان خرسند

2 گشته قانع به رزق و روزی خویش دست در کار کرده، سر در پیش

3 کرده بر عجز خویشتن اقرار بر قصور گذشته استغفار

4 به دل از یاد حق نباشد دور حاضرش داند از هدایت و نور

1 زن خود را به سنگ زد مردش شد دوان، پیش قاضی آوردش

2 حال خود گفت و مرد شد حاضر گشت قاضی میانشان ناظر

3 زن چو دعوی گزار شد با شوی گوشهٔ چادرش برفت از روی

4 خواجه حسن و جمال او را دید عشوهٔ قیل و قال او را دید

1 پسری با پدر به زاری گفت که: مرا یار شو به همسر و جفت

2 گفت: بابا، زنا کن و زن نه پند گیر از خلایق، از من نه

3 در زنا گر بگیردت عسسی بهلد، کو گرفت چون تو بسی

4 زن بخواهی، ترا رها نکند ور تو بگذاریش چها نکند؟

آثار اوحدی مراغه‌ای

14 اثر از جام جم اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جام جم اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی