14 اثر از جام جم اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جام جم اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار اوحدی مراغه‌ای / جام جم اوحدی مراغه‌ای

جام جم اوحدی مراغه‌ای

1 نفس نطقیست، بی‌زبان گویاست این بداند کسی که او جویاست

2 در بصر نور و در زبان گفتار در دهن زوق و در قدم رفتار

3 قوت سمع و لمس و بوییدن به ره فکر و فهم پوییدن

4 همه از فیض نفس زاینده‌است جمله را نفس ره نماینده است

1 چون شوی آنچنان که میبایی چون تو با خویشتن نمییی؟

2 نظری کن درین معانی تو تا مگر خویش را بدانی تو

3 کز برای چه کارت آوردند؟ به چه زحمت به بارت آوردند؟

4 کیستی؟ روی در کجا داری؟ بکه امید و التجا داری؟

1 گر بپرسد کسی که: هر دو جهان گفته‌ای کندر آدمیست نهان

2 برشمردی از آن نشانی چند کردی از هر یکی بیانی چند

3 باز چندان هزار داروی و زهر که جهان دارد از یکایک بهر

4 نه فلز و جواهر کانی آشکارای آن و پنهانی

1 نوبهارست و روز عیش امروز بهل این اضطراب و طیش امروز

2 وقت یاریست، دوستان دستی جای رحمست بر چنان مستی

3 گر چه جای غمست، غم نخوریم دست بر هم زنیم و در گذریم

4 پیش دستان، که پیش ازین بودند یکدم از درد سر نیسودند

1 ایکه بر تخت مملکت شاهی عدل کن، گر ز ایزد آگاهی

2 عدل چون گشت با خلافت یار نهلند از خلاف و ظلم آثار

3 عدل باید خلیفه را، پس حکم عدل نبود کجا کند کس حکم؟

4 عدل بی‌علم بیخ و بر نکند حکم بی‌عدل و علم اثر نکند

1 رفت کسری ز خط شهر به دشت با سواران ز هر طرف میگشت

2 گلشنی دید تازه و خندان تر و نازک چو خط دلبندان

3 پر ز نارنج و نار باغی خوش زیر هر برگ آن چراغی خوش

4 گفت: کاب از کدام جویستش؟ که بدین گونه رنگ و بویستش

1 ظلمت ظلم تیره دارد راه عدل باید جناح و قلب سپاه

2 خانهٔ ظالمان نه دیر، که زود به فضیحت خراب خواهد بود

3 دود دل خانه سوز ظالم بس بد کنش را همان مظالم بس

4 ظلم تاریک و دل سیه کندت عدل رخشنده‌تر ز مه کندت

1 ای پسر، چون ملازم شاهی نتوان بود غافل و ساهی

2 بخش کن روز خویش و شب را نیز مگذران بر فسوس عمر عزیز

3 شب سه ساعت به امر حق کن صرف سه حساب و کتاب و رقعه و حرف

4 سه به تدبیر ملک و رای صواب سه به آسایش و تنعم و خواب

1 نرم باش، ای پسر، به رفتن، نرم تا نگردد دلت به رفتن گرم

2 این صفتهای لاابالی چیست؟ تو چه دانی که چند خواهی زیست؟

3 گفته‌ای: از جهان چو میگذریم خود بیا تا غم جهان نخوریم

4 گر نمانی نه در شمار شوی ور بمانی نه کم وقار شوی

1 باده کم خور، خرد به باد مده خویش را یاد او به یاد مده

2 هوش یار تو به، که بیهوشی هوشیاری تو، باده کم نوشی

3 می بتونت کشد سر از بستان بنگ رویت کند به گورستان

4 باده در خیک و بنگ در انبان گر نه دیوانه‌ای مشو جنبان

آثار اوحدی مراغه‌ای

14 اثر از جام جم اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جام جم اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی