14 اثر از جام جم اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جام جم اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار اوحدی مراغه‌ای / جام جم اوحدی مراغه‌ای

جام جم اوحدی مراغه‌ای

1 ساقی ار صاف نیست، زان دردی قدحی ده، که خواب من بردی

2 نیست صافی، مهل که جوش کنم جام دردم بده، که نوش کنم

3 صف پیشینه صافها خوردند درد دردی به من رها کردند

4 درد دل را به درد بنشانم درد بهتر که درد برجانم

1 باشدش کار از اول پایه طلب شیر و جستن دایه

2 گه به دوشش کشند و گاه به مهد گاه صبرش دهند و گاهی شهد

3 چون ز گهواره در کنار آید در دگر گونه گیر و دار آید

4 باشدش خوف و بیم از آتش و آب آفت خفت و خیز و گریه و خواب

1 نوبهارست و روز عیش امروز بهل این اضطراب و طیش امروز

2 وقت یاریست، دوستان دستی جای رحمست بر چنان مستی

3 گر چه جای غمست، غم نخوریم دست بر هم زنیم و در گذریم

4 پیش دستان، که پیش ازین بودند یکدم از درد سر نیسودند

1 نامهٔ اولیاست این نامه مبر این را به شهر هنگامه

2 اندرین نامه بدیع سرشت ره دوزخ پدید و راه بهشت

3 سخن مبدا و معاش و معاد اندرین چند بیت کردم یاد

4 صفت بر و صورت فاجر حیلت دزد و حالت تاجر

1 گر بپرسد کسی که: هر دو جهان گفته‌ای کندر آدمیست نهان

2 برشمردی از آن نشانی چند کردی از هر یکی بیانی چند

3 باز چندان هزار داروی و زهر که جهان دارد از یکایک بهر

4 نه فلز و جواهر کانی آشکارای آن و پنهانی

1 چون شوی آنچنان که میبایی چون تو با خویشتن نمییی؟

2 نظری کن درین معانی تو تا مگر خویش را بدانی تو

3 کز برای چه کارت آوردند؟ به چه زحمت به بارت آوردند؟

4 کیستی؟ روی در کجا داری؟ بکه امید و التجا داری؟

1 چیست گیتی؟ سرای محنت و غم زحمت او فزون و راحت کم

2 تا شب آخرین و روز نخست فلک اندر کمین محنت تست

3 سیر افلاک را مدان به عبث نفس را بر شعور این کن حث

4 در زمین هر چه جسم و جان دارد آسمان صورتی از آن دارد

1 تا ندانی که کیست همسایه به عمارت تلف مکن مایه

2 مردمی آزموده باید و راد که به نزدیکشان نهی بنیاد

3 خانه در کوی بختیاران کن دوستی با لطیف کاران کن

4 حق همسایگان بزرگ شمار باطلی گر کنند یاد میار

1 مطرب، آخر تو نیز شادم کن زان فراموش عهد یادم کن

2 گر چه هرگز نکرد یاد از ما آن پریچهره یاد باد از ما

3 یاد او کن، ولی به نام دگر تا بنوشیم یک دو جام دگر

4 چون در آوردیش به پردهٔ راز جز حدیثش مگوی و پرده مساز

1 نفس نطقیست، بی‌زبان گویاست این بداند کسی که او جویاست

2 در بصر نور و در زبان گفتار در دهن زوق و در قدم رفتار

3 قوت سمع و لمس و بوییدن به ره فکر و فهم پوییدن

4 همه از فیض نفس زاینده‌است جمله را نفس ره نماینده است

آثار اوحدی مراغه‌ای

14 اثر از جام جم اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جام جم اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی