1 ای همایون سرای فرخنده که شد از رونقت طرب زنده
2 طاق کسری ز دفترت کسریست هشت جنت ز گلشنت قصریست
3 خاکت از مشک و سنگت از مرمر بادت از خلد و آبت از کوثر
4 کوه پیموده سنگ و بر سخته بهر فرش تو تخته بر تخته
1 ای گرامی بهشت مسجد نام خلد خاصی ز روح جنت عام
2 شاه دیوارت، ای عمارت خیر بن و بیخ کنشت کنده و دیر
3 از تو دین را نظام خواهد بود در تو مهدی امام خواهد بود
4 نیم شب دیدهٔ مؤذن بام دیده زین سوت صبح و زان سو شام
1 ای در علم و خانهٔ دستور چشم بد باد از آستان تو دور
2 رفته بر خط استوار عرشت همدم خطهٔ بقا فرشت
3 کوه پیش درت کمر بسته زیر بارت زمین جگر خسته
4 برده ابداعیان کن فیکون چارحدت ز شش جهة بیرون
1 چون مزاج جهان بدانستم نشدم غره، تا توانستم
2 کار من گوشه و کناری بود راستی را شگرف کاری بود
3 ماه را قدر من سها گفتی زهره را خود ببین چها گفتی؟
4 آنکه مهرش نیاید اندر چشم شاید ار گیرد از عطارد خشم
1 ای دل، از حکم زیجهای کهن طالع وقت را نگاهی کن
2 به نمودار راست، بی تخمین راز این طفل نورسیده ببین
3 که قوی حال یا زبون طرفست؟ کوکبش در هبوط یا شرفست؟
4 در جهان بر چه حال خواهد بود؟ از چه چیزش وبال خواهد بود؟
1 ساقی ار صاف نیست، زان دردی قدحی ده، که خواب من بردی
2 نیست صافی، مهل که جوش کنم جام دردم بده، که نوش کنم
3 صف پیشینه صافها خوردند درد دردی به من رها کردند
4 درد دل را به درد بنشانم درد بهتر که درد برجانم
1 مطرب، آخر تو نیز شادم کن زان فراموش عهد یادم کن
2 گر چه هرگز نکرد یاد از ما آن پریچهره یاد باد از ما
3 یاد او کن، ولی به نام دگر تا بنوشیم یک دو جام دگر
4 چون در آوردیش به پردهٔ راز جز حدیثش مگوی و پرده مساز
1 ای پژوهندهٔ حقایق کن نفسی رخ درین دقایق کن
2 هر چه پرسم ترا بهانه مجوی پیش من کج نشین و راست بگوی
3 این جهانی که اندوریی تو چیست؟ با خود یکی نگویی تو
4 اصل او از کجا هویدا شد؟ بود یا خود نبود و پیدا شد؟
1 علم بالست مرغ جانت را بر سپهر او برد روانت را
2 علم دل را به جای جان باشد سر بیعلم بدگمان باشد
3 دل بیعلم چشم بینورست مرد نادان ز مردمی دورست
4 علم علم بر برین بالا تا برو چون علم شوی والا