1 خوردن باده گر شود ناچار کوش تا نگذرد حریف از چار
2 خادمی چست و صاحبی خوشخوی ساقیی نغز و مطربی خوش گوی
3 تا زر و سیم و نقل داری و می منه از جای خویش بیرون پی
4 گر خوری می به خانهٔ دگران بر حریفان مباش سرد و گران
1 پادشاهان که گنج پردازند رسم باشد که شهر و ده سازند
2 زانکه در کردن عمارت عام هم مثوبات باشد و هم نام
3 گر چه بعضی ز مال کاست شود کار بسیار خلق راست شود
4 هر کرا رای شهر ساختنست اولین شرط مال باختنست
1 تا ندانی که کیست همسایه به عمارت تلف مکن مایه
2 مردمی آزموده باید و راد که به نزدیکشان نهی بنیاد
3 خانه در کوی بختیاران کن دوستی با لطیف کاران کن
4 حق همسایگان بزرگ شمار باطلی گر کنند یاد میار
1 ای که بر قصر کوشک سازی تو پیه بر دنبه میگدازی تو
2 گر چه این قصرها طربناکست چون به گردون نمیرسد خاکست
3 نردبانی چنان بساز، ای گرد که تواند بر آسمانت برد
4 در رواق سپهر میباشی چکنی نقش خانه از کاشی؟
1 خلق را چون نظر به صورت بود وطن و منزلی ضرورت بود
2 چون شود منزل و وطن معمور بیزن و خادمی نگیرد نور
3 تا اگر بگذرد ازین چندی هم بماند ز هر دو فرزندی
4 که نگهدارد آن در خانه نگذارد به دست بیگانه
1 زن به چشم تو گر چه خوب شود زشت باشد چو خانه روب شود
2 زن مستور شمع خانه بود زن شوخ آفت زمانه بود
3 پارسا مرد را سر افرازد زن ناپارسا بر اندازد
4 چون تهی کرد سفره و کوزه دست یازد به چادر و موزه
1 پسری با پدر به زاری گفت که: مرا یار شو به همسر و جفت
2 گفت: بابا، زنا کن و زن نه پند گیر از خلایق، از من نه
3 در زنا گر بگیردت عسسی بهلد، کو گرفت چون تو بسی
4 زن بخواهی، ترا رها نکند ور تو بگذاریش چها نکند؟
1 مکن، ای شاهد شکر پاره دل و دین را بعشوه آواره
2 یا مگرد آشنای و شوی مکن یا ببیگانه رای و روی مکن
3 زشت باشد که همچو بوالهوسان نان شوهر خوری و کیر کسان
4 بچه از خانه سر بدر داری؟ گر نه سر با کسی دگر داری؟
1 واعظی وصف حوریان میکرد شرح حسن عمل بیان میکرد
2 که: بهر مرد بیست حور دهند جای در باغ و در قصور دهند
3 زنکی پیر از آن میان برخاست که: همی پرسمت حدیثی راست
4 هیچ در خلد حور نر باشد؟ گفت: بنشین که آنقدر باشد