1 شنیدم کز هوسناکان جوانی به ناگه فتنه شد بر دلستانی
2 رخش زرد و تنش باریک میشد جهان بر چشم او تاریک میشد
3 شبی بیدار بود، از عشق نالان پریشان گشته چون آشفته حالان
4 دلش را آتش سودا برآشفت چو آتش تیزتر شد باد را گفت:
1 پری، با آنکه واقف میشد از دوست در آن معنی که حق با جانب اوست
2 دگر ره تازه زهری بر شکر زد حروف مهر و کین بر یک دگر زد
3 نوشت این نامه و فرمود تا زود بدو بردند، نظرم نامه این بود
1 به خر گفتند: کیمخت از چه بستی؟ بگفت: از زخم سیخ و چوب دستی
2 چو من در خاک خاموشی نشستم زدندم چوب، تا کیمخت بستم
3 نشان دانش اندر قیل و قالست هران کس را که نطقی نیست لالست
4 به قدر راستی گیرد سخن سنگ سخن کز راستی بگذشت، شد لنگ
1 به نام آنکه ما را نام بخشید زبان را در فصاحت کام بخشید
2 به نور خود بر افروزندهٔ دل به نار بیدلی سوزندهٔ دل
3 سر هر نامهای از نام او خوش جهان جان ز عکس جام او هوش
4 درود از ما، سلام از حضرت او دمادم بر رسول و عترت او
1 در آن ایام کز من دور شد بخت سراسر کار من بینور شد سخت
2 مرا دولت زِ خود پرتاب میکرد تنم پُر تب، دلم پُر تاب میکرد
3 در ایام جوانی پیر گشته چو عنقا رفته، عزلت گیر گشته
4 نه قوت را مجالی در مزاجم نه دانش را وقوفی درعلاجم
1 به بوی وصل بودم شادمانه چه دانستم که خواهد بودیا نه؟
1 غلامی میکنم تا زنده باشم بمیرم، همچنانت بنده باشم
2 مرا دم بعد ازین امیدواری روان گردان، به امیدی که داری
1 جهان خالیست، من در گوشه زانم مروت قحط شد، بیتوشه زانم
2 اگر بودی چنان چون بود ازین پیش بزرگی کو بدانستی کم از بیش
3 چرا بایستمی ده نامه گفتن؟ چو خامان درد دل با خامه گفتن؟
4 کی از ده نامهای نامم برآید؟ ز هر بیهودهای کامم بر آید؟
1 چو پیش عاشق آمد نامهٔ دوست حدیثی دید همچون مغز در پوست
1 که روز غم بسر خواهد شد آخر سخن نوعی دگر خواهد شد آخر
2 نهال آرزو در سینه و دل به شادی بارور خواهد شد آخر
3 چو زر بود از جفا روی تو اول ولی کارت چو زر خواهد شد آخر
4 به تایید سعادت اختر مهر ز برج غم بدر خواهد شد آخر