تو از من چون از اوحدی مراغهای منطقالعشاق 37
1. تو از من چون به زودی سیر گشتی
مرا روباه دیدی،شیر گشتی
...
1. تو از من چون به زودی سیر گشتی
مرا روباه دیدی،شیر گشتی
...
1. بدان آتش رخ آوردند چون دود
حقیقت نکتهای آتش اندود
...
1. چرا بر زورمندی تند گردی؟
که گر تندی نماید کند گردی
...
1. کسی فرهاد را گفتا: کزین سنگ
رها کن دست، گفتش با دل تنگ:
...
1. سمن بر تند شد از گفتن او
بجوشید از غضب خون در تن او
...
1. اگر صد چون تومیرد غم ندارم
که سر گردان و عاشق کم ندارم
...
1. همان سنگین دل نامهربانم
که در شوخی به عالم داستانم
...
1. نخواهی گشت با وصلم هم آواز
کناری گیر و با هجران همی ساز
...
1. به زودی قاصدی این نامه چون باد
بیاورد و بدان آشفته دل داد
...
1. برای او چه باشی اشک ریزان؟
که باشد دایم از مهرت گریزان
...
1. طبیبی با یکی از دردمندان
بگفت آن شب که بودش درد دندان
...
1. ز چشم سوکوار اشکی چو باران
همی بارند مسکین سوکواران
...