1 ای کرده به خون دشمنان خارا لعل در گوش سپر کرده فرمان تو نعل
2 بر کوه و کمر برده به هنگام شکار تیر تو توان از نمر و جان از وعل
1 ای ذکر تو بر زبان ساهی مشکل درک تو ز فهم متناهی مشکل
2 دانیم که ماهی تو به خوبی، لیکن آن ماه که دیدنش کماهی مشکل
1 امروز که گشت باغ رنگین از گل شد خاک چمن چو نافهٔ چین از گل
2 بشکفت به صحرا گل مشکین، نه شگفت گر ناله کند بلبل مسکین از گل
1 ای چشم تو کرده بر دلم مدغم غم لعل تو جراحت دل و مرهم هم
2 صد پی بلب آمد از دلم خون، لیکن از بیم رخ تو بر نیارد دم دم
1 بر گل چو نسیم سحری سود قدم پوشیده نقاب غنچه بربود بدم
2 بر شاخ چو بو برد که گل برگی خاست دی گربهٔ بید پنجه بگشود ز هم
1 از ژاله چو لاله راست لل در کام برخیز و به سوی گل و گلزار خرام
2 تا در ورق جوی ببینی مسطور صد بار که: مینیست درین فصل حرام
1 نی بیتو مرا قرار باشد یک دم نی سوی منت گذار باشد یک دم
2 هر گه که بخواندمت به کاری باشی پیداست که خود چه کار باشد یک دم؟
1 روزی شکن از زلف چو دالت ببرم جانی بکنم، ز دل ملامت ببرم
2 گر بر رخ من نهی به بازی رخ خویش از بوسه به یک پیاده خالت ببرم
1 دی باد صبا ز خاک بر داشت سرم آن نامه بیاورد و بر افراشت سرم
2 گفتم که: ببوسم و نهم بر سینه خود دیده رها نکرد و نگذاشت سرم
1 گفتا که: به شیوه آبرویت ریزم وز باد ستیزه رنگ و بویت ریزم
2 اندر تو زنم آتش سودا روزی تا خاک شوی، شبی به کویت ریزم