1 دیگر ز شراب شوق مستی، ای دل و آن توبه که داشتی شکستی، ای دل
2 از بادهٔ نیستی خراب افتادی تا باد چنین باد که هستی، ای دل
1 ای مهر تو از جهان پذیرفتهٔ من مشتاق تو این دیدهٔ ناخفتهٔ من
2 هر چند جهان ز گفتهٔ من پر شد اکنون به کمال میرسد گفتهٔ من
1 در زیر دو ابروی کژت پیوسته با چشم تو آن سه خال در یک رسته
2 آن خال که بر گوشهٔ چشمست ترا نقش سه بنفشه و دو نرگس بسته
1 چون خیل غم تو در دل ریش آید بر سینه ز درد و غصه صد نیش آید
2 خونریز غمت چو مرد میدان طلبد جز دیده کسی نیست که: تر پیش آید
1 ای چرخ ز مهر زیر میغت برده گیتی به ستم اجل، به تیغت برده
2 پرورده به صد ناز جهانت اول و آخر ز جهان به صد دریغت برده
1 با یار ز نیک و بد نمیباید گفت هر شب بیتی دو صد نمیباید گفت
2 او عاشق و من عاشق و این مشکلتر کم قصهٔ او و خود نمیباید گفت
1 آن مه، که ز شعر زلف ذیلی دارد همچون دل من شیفته خیلی دارد
2 گوید که: به کشتن تو دارم میلی المنة لله که میلی دارد!
1 بس شب که به روز بردم، ای شمع طراز باشد که شبی روز کنم با تو به راز
2 شد بیشب زلف و روز رخسار تو باز روزم چو شب زلف تو تاریک و دراز
1 بر گوشهٔ چشم تو، که شوخ و شنگست آن خال تو دانی به کدامین رنگست؟
2 موریست که بر کنار بادام نشست پیداست که در لب تو شکر تنگست
1 نی بیتو مرا قرار باشد یک دم نی سوی منت گذار باشد یک دم
2 هر گه که بخواندمت به کاری باشی پیداست که خود چه کار باشد یک دم؟