هر دم لحد تنگ بگرید از اوحدی مراغهای رباعی 145
1. هر دم لحد تنگ بگرید بر من
وین خاک به صد رنگ بگرید بر من
...
1. هر دم لحد تنگ بگرید بر من
وین خاک به صد رنگ بگرید بر من
...
1. ای مهر تو از جهان پذیرفتهٔ من
مشتاق تو این دیدهٔ ناخفتهٔ من
...
1. روی من و خاک سر کویت پس ازین
حلق من و حلقهای مویت پس ازین
...
1. ای شیخ، گران جان چو تنندی منشین
زین آب روان بگیر پندی، منشین
...
1. ای خرمن ماه خوشهچین رخ تو
خوبی همه در زیر نگین رخ تو
...
1. دل کیست؟ که او طلب کند یاری تو
یا تن ندهد به محنت و خواری تو؟
...
1. ما را به سرای وصل خویش آری تو
بر ما ز لب لعل شکر باری تو
...
1. ای گشتهٔ تن من چو خیالی بیتو
هجر تو مرا کرده به حالی بیتو
...
1. یک روز دیار یار بگذارم و رو
زین منزل غصه رخت بردارم و رو
...
1. خالی،که لبت همی بباراید ازو
خالیست سیه که شمک میزاید ازو
...
1. گفتم: دلت ار با من شیداست بگو
گفت: آنچه دلت ز وصل من خواست بگو
...
1. در زیر دو ابروی کژت پیوسته
با چشم تو آن سه خال در یک رسته
...