ای راه خلل ز چار قسمت از اوحدی مراغهای رباعی 157
1. ای راه خلل ز چار قسمت بسته
داننده ز روح نقش جسمت بسته
...
1. ای راه خلل ز چار قسمت بسته
داننده ز روح نقش جسمت بسته
...
1. ای تن، دل خود به روی چون ماهش ده
جانی داری، به لعل دلخواهش ده
...
1. ای چرخ ز مهر زیر میغت برده
گیتی به ستم اجل، به تیغت برده
...
1. ای خط تو گرد لاله وشم آورده
سیب زنخت آب ز یشم آورده
...
1. داریم ز قدت گلها راست همه
دل ماندگیی چند که برجاست همه
...
1. یک شهر بجست و جوی آن دوست همه
بگذشته ز مغز و در پی پوست همه
...
1. چون دوست نماند دل و جانیم همه
چون تن برود روح و روانیم همه
...
1. ای لاف زنان را همه بویی ز تو نه
حاصل به جز از گفتی و گویی ز تو نه
...
1. آب ار چه به هر گوشه کند جنبش و رای
بر صحن سرایت به سر آمد، نه به پای
...
1. بر برگ گل آن سه خال کانداختهای
هندو بچگانند و تو نشناختهای
...
1. آن درد، که با پای تو کرد آن چستی
در کشتن خصمت ننماید سستی
...
1. در عشق تو از سر بنهادم هستی
زین پس من و شوریدگی و سرمستی
...